علی آرام آرام سوخت و شهید شد
عملیات غرورآفرین کربلای یک، برگ زرینی است از دفتر افتخارات رزمندگان و شهدای جمهوری اسلامی ایران.
این عملیات بزرگ در تاریخ ۹ تیرماه سال ۶۵ به قصد آزادسازی مهران از چنگال دشمن آغاز شد و رزمندگان پر افتخار لشکر اسلام طی آن توانستند شهر تصرف شده مهران را آزاد کنند.
۶ لشکر حاضر در این عملیات با هدایت قرارگاه نجف اشرف توانستند در روزهای آغازین این عملیات، خاک اشغال شده مهران را از چنگال متجاوزان عراقی آزاد کنند و پس از آن نیز با ادامه عملیات، بیش از ۱۷۵ کیلومتر از خاک عزیز کشورمان توسط بسیجیان خمینی کبیر از چنگال دشمن رهایی یافت.
رزمندگان یکی از لشکرهای حاضر در این عملیات بزرگ در حین انجام این عملیات، شاهد صحنهای بودند که هیچوقت از ذهن آنان و تمام اذهان دیگری که این خاطره برایشان نقل میشود پاک نمیشود.
خاطره مذکور مربوط به لحظات شهادت بسیجی نوجوانی است که برای لو نرفتن بخشی از عملیات مهران و برای نجات جان همرزمان خود؛ دست به اقدام شجاعانهای زد که تا همیشه تاریخ نام او را در میان شهدای جنگ و همرزمانش جاوادنه کرد.
*شهید سرافراز؛ علی عرب
شهید “علی عرب ” متولد ۱۳۴۹ در روستای روحآباد از توابع شهرستان زرند در استان کرمان است.
آنچه که در ادامه میخوانید لحظههای شهادت این بسیجی ۱۶ ساله به روایت همرزمانش است.
“علی ” در روز دوم آغاز عملیات کربلای یک و تنها به این دلیل که نیروهای لشکر ۴۱ ثارالله کرمان در کمین دشمن گرفتار نشوند؛ عاشقانه در میان آتش شعلهور شد و به شهادت رسید.
*لحظه شهادت “علی “…
(تقدیم به پیشگاه باب الحوائج، امام موسی کاظم(ع))
کولهپشتیاش را محکم بسته بود. کوله سنگین بود. پر بود از خرج و موشک آر.پی.جی.
داشتیم پشت سر هم به ستون از داخل معبر رد میشدیم. سنگرهای دشمن در ۲۰۰ متریمان قرار داشتند. آرامآرام و بی هیچ صدایی جلو میرفتیم.
اطرافمان میدان مین بود. کوچکترین صدایی فاجعه به بار میآورد…
ناگهان کولهپشتی علی گلوله خورد.
گلوله خورد و خرجها ناگهان آتش گرفتند… وعلی شعلهور شد.
کولهپشتی علی محکم بسته شده بود و خرجها هم خیلی سریع آتش گرفته بودند. امکان اینکه کولهپشتی علی را باز کنیم نبود.
همه بهتزده داشتند علی را نگاه میکردند. شعلههای آتش لحظه به لحظه بیشتر علی را در کام خودشان میکشیدند و همه هر لحظه منتظر بودند که علی فریاد بزند و دشمن شروع کند.
علی همانطور که داشت میسوخت، نارنجکهایش را از خودش جدا کرد.
و یک کار دیگر هم کرد.
دستش را گرفت جلوی دهانش و مظلومانه روی زمین افتاد.
فقط میشد نگاه کرد.
شعلهها ذره ذره علی را میسوختند و علی جلوی چشمهای ما داشت جان میداد. علی داشت جان میداد ولی جلوی دهانش را محکم گرفته بود.
آتش کم کم سرد شد.
علی که هنوز تهرمقی برایش مانده بود با اشاره از یکی از بچهها تقاضای آب کرد.
رزمنده چفیهاش را خیس کرد و گذاشت روی لبهای علی…
شاید این حق علی بود که لحظه آخر در میان این همه آتش، طعم آب را بچشد. آبی که برای علی حتماً مراد بود و نوید لحظههایی از بهشت را به این بسیجی ۱۶ ساله میداد.
چفیه خیس را که گذاشتند روی لبهایش، نگاهش برای همیشه خیره ماند و شهید شد.
و شاید شهید که نه که برای همیشه؛ “علی عرب “، بسیجی ۱۶ ساله لشکر ثارالله کرمان، شمع محفل شهدا شد.
*مزار شهید “علی عرب “، بسیجی ۱۶ ساله کرمانی، در روستای روحآباد در شهرستان زرند است.